پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

دختر نازم پارمیس

اولین جمله پارمیس

این دوروزه مادرم اینا خونمون بودن  پارمیس انقدر دایی و خاله کرد که نگو خیلی دوستشون داره و دوستش دارن خواهرم فرناز اولین جمله رو به پارمیس یاد فکر کنید چه جمله ای   جمله دوست دارم حالا هی میره میاد میگه دوست دارم دوست دارم
20 تير 1393

کودکانه پارمیس و مهسا

چند روز پیش رفته بودیم خونه مادر بزرگم خالم اینا هم اومده بودم مهسا کوچولو میشه دختر خاله من پارمیس سه ماه و یک هفته از مهسا بزرگتره صبح که از خواب بیدار شدن داشتن اینجوری بهم ابراز محبت میکردن . . بعد از ظهر هم تو حیاط مادربزگم پر از کبوتر چاهی شده بود بچه ها از پشت در شیشه ای نگاه میکردن و کلی ذوق میکردن پارمیس میگفت جوجو و مهسا میگفت جی جی اخر سر پارمیس به تقلید از مهسا گفت جی جی!!! . . غروب هم رفتیم پارک نزدیک خونه مادر بزگم و رفتیم کنار دریاچه بچه ها جوجو و جی جی دیدن . . خلاصه کلی این مهمونی به ما و بچه ها خوش گذشت خالم یه برس برای پارمیس گرفته بو...
2 تير 1393

18 ماهگی

امروز پارمیس جونم 18 ماهه شد شنبه هم باید ببرمش واکسنش رو بزنه وووووووی خدا به خیر کنه ...
15 خرداد 1393

حرف زدن پارمیس

طی درخواست خاله پارمیس باید این کلمات رو هم اضافه کنم هههه دای=دایی خوشله=خوشگله نی نی گدو=گردو استه=پسته شی=شیر تا تا عباسی=تاب تاب عباسی شاهی=چایی باز هم باقیشو یادمون نمیاد   ...
10 خرداد 1393

پیشرفت های پارمیس جونم

دخترم دو سه هفته ای میشه وقتی جیش داره بهم میگه جیش یا دشوی(دستشویی) میره تو دستشویی کارشو میکنه و براش دست میزنیم کلی  برچسب خوشگل هم چسبونده تو دستشویی فقط یه مقدار از پی پی اش میترسه البته وقتی پی پی کرد بهش میگه سلام و به من میگه اب بریز بعد باهاش بای بای میکنه خخخخخخخخخخخخخخ کلماتی  که میگه شلام=سلام بابا ماما عمه عمو عمو مسه =عمو محسن اگیا=نادیا اشی=افشین اما=ارمان جیش دشوی=دستشویی دریو=دریا اب بازی اب بریز دد دیگه فعلا یادم نمیاد ولی کلا هر چی بگم یه جوری مدله خودت تکرار میکنی   ...
8 خرداد 1393

سفر

این چند روز جاتون خالی سه تایی رفته بودیم شمال (نوشهر) خیلی خوش گذشت   اینجا هم رفته بودی  با بابا سیب زمینی بخرید یه دفعه خودت از خستگی رو پله اونجا نشستی به جا خیره شدی ههههه   ...
7 خرداد 1393

عروسی

دیشب رفته بودیم عروسی پارمیس هم طبق معمول میگفت ولم کن برم قاطی جمعیت برقصم!!! حالا خودتون حساب کنین من چقدر دنبالش دویدمو اذیت شدم شامم نتونستم درست بخورم طوری که شب برگشتنی به شدت گشنم بود ایشون هم انیتا خانوم هستن خوشگله خاله   ...
1 خرداد 1393

17/5 ماهگی!!!

خب نتونستم پست برای 17 ماهگی بزارم گفتم لااقل برای 17/5 ماهگی بزارم باز رفتیم تو کار ماست و پنیر که خدا رو شکر با موفقیت بوده در نتیجه اون دفعه جدی جدی میکروبی ویروسی چیزی بود که مصادف شد با زمان تست ما .......... خیلی شیطون شدی باید چهار چشمی مراقبت باشم خیلی حرف زدنت بهتر شده همه چیزو سعی میکنی تکرار کنی البته شبیهش رو میگی خندم میگیره از حرف زدنت اگه تو این مورد به من رفته باشی تا 5 سالگی کلمات رو اشتباه میگی خخخخخخخخخ اینجا انقدر بازی کردی بعد رو پام دراز کشیدی کارتون ببینی دیدم خوابیدی دفعه اولت بود اینجوری غش کردی تو این عکس هم دخترم شما رو اشنا میکنه با گوش ...بینی...شکم!!! ...
31 ارديبهشت 1393

مهمونی خونه دایی محمد

امشب خونه دایی مامان دایی (محمد) بودیم خاله و مادر بزرگ منم بودن خیلی خوش گذشت خیلییییی بهشون زحمت دادیم اخر شب هم الهام جون زحمت کشید این عکسارو گرفت برای ما هم فرستاد عکسا خوشگل شدن اما بچه هامون ناناز ترن هر کدومشون یه خوشگلی دارن واقعا(تعریف از بچه خود نباشه البته کلا بچه ها فرشته هستن) امروز هم پارمیس تیریپ بچه داری برداشته بود تو خونه بهش شیر میداد میبردش دستشویی بعد شلوار پاش میکرد بعد میبردش رو تخت پتو مینداخت روش منم بادیدن این صحنه ها کلی کیف میکردم احساس میکردم چقدر زود داره بزرگ میشه و من نمیفهمم خدایا شکرت برای وجود دخترم خدایا همه بچه ها رو سالم و صالح نگه دار خدایا........ ...
13 ارديبهشت 1393