سفر به اردبیل
این چند روز جاتون خالی رفته بودیم اردبیل....
بابا و عمو و عمه ها مامان بزرگ پنجشنبه صبح (23 مرداد)با ماشین راه افتادن و از اونجایی که پارمیس توراه خیلی اذیت میکنه منو پارمیس جمعه صبح با هواپیما رفتیم.....
10/30 صبح ساعت پرواز بود با تاخیر شد 11/30
.
.
تو فرودگاه دخترم داشت مطالعه میکرد
خلاصه رفتیم سوار شدیم و پارمیس شروع کرد این چیه من میگفتم هواپیما
دوباره
این چیه من میگفتم هواپیما
انقدر تکرار کردیم که یه خانومی کنارمون نشسته بود اعصابش خورد شد گفت چند بار میپرسی دخترم هواپیماست دیگه خخخخخخخخخخخخخخخ
خلاصه پارمیس توجیه شد که هواپیماست
یه قوطی اب معدنی دادن بهش شروع کرد پارمیس این چیه این چه و ادامه ماجرا..........
بعد از یه ربع خلبان گفت داریم نزدیک میشیم اما هوا طوفانیه اگه نتونستیم بشینیم باید برگردیم تهران.....حالا منم یاده اون هواپیما تازه سقوط کرده افتادم اشک تو چشمام جمع شد همش صلوات میفرستادم ....خلاصه به زور هواپیما خودشو نشوند ولی چند باری سکته کردم
جمعه تا رسیدم شروع کردیم اماده شدن برای عروسی
شنبه رفتیم اب گرم سرعین پارمیس از اولش شروع به گریه کرد فقط دودیقه بردمش تو اب بعد بیرون بودیم ....بعد مادرشوهرم بغلش کرد منم چند دیقه رفتم تو اب و بعدش چون نمیموند و تو اب نمیومد رفتم لباس تنش کردم گفتم سرما میخوره
یکشنبه رفتیم جنگل
.
.
دوشنبه هم رفتیم یه روستا نزدیک گردنه حیران خیلی قشنگ بود یه رودخونه هم داشت پارمیس هی سنگ مینداخت توش کلا همه سنگهای اون ناحیه رو دخترم زحمت کشید ریخت تو رودخونه
.
بعد ازظهر هم رفتیم بازار استارا تا شب اونجا بودیم یه مقدار خرید کردیم ولی بعضی چیزاش که من تهران هم قیمت داشتم از تهران گرون تر میدادن
سه شنبه هم حدود ظهر بود راه افتادیم اومدیم خونه
.
.