پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

دختر نازم پارمیس

رقصیدن پارمیس

دیشب خونه مامان بزرگ بودیم و خاله برات اهنگ گذاشته بود تو هم میرقصیدی جیغ میکشیدی دست میزدی به ما هم میگفتی دس دس یعنی دست بزنید اصلا هم نمیزاشتی اهنگ رو خاموش کنیم کلا مجلس گرم کن خوبی هستی مهسا هم اونجا بود انقدر جیغ زدی از خوشحالی که مهسا هم یاد گرفت از تو شروع به جیغ زدن کردن فدای جفتتون بشم                                                           ...
28 دی 1392

پارمیس و دوست جدید

امروز دوستم پرستو اومده بود خونمون بچه برادرش ارش رو هم باخودش اورده بود ارش ده روزی از پارمیس بزرگتره به خیال خودم گفتم الان با هم بازی میکنن اما ارش که همش گریان بود غریبی میکرد پارمیس هم محل نمیزاشت برای خودش بازی میکرد یا تلویزیون میدید یه پستونک هم دهن ارش بود پارمیس همش سعی بر برداشتنش میکرد بهشون بیسکویت دادم پارمیس مال خودشو خورد رفت از دست ارش هم بیسکویت رو گرفت و خورد خلاصه پارمیس خیلی مهمونداری کرد.................................!!!!!!!!! ...
28 دی 1392

کلمات جدید

دخترم به تازگی کلمات جدیدی میگی من الان با معنی اینجا مینویسم!!! ایشی=پیشی ای شیه=این چیه اده=بده دای=دایی زی زی زی=عزیزم نی نی البوم عکس زمانی که نوزاد بودی رو بهت نشون دادم اول خوشحال شدی گفتی نی نی بعد بوس کردی عکس رو امااااااااا وقتی دیدی بابا  نی نی یعنی خودت رو بغل کرده قاطی کردی اول البوم رو پرت کردی بعد البوم رو اوردی به منو بابا نشون میدی با انگشت اشاره عکس بابا رو با عصبانیت نشون میدی میگی : ای شیه ؟ ای شیه؟ ...
7 دی 1392

شب یلدا

دیشب شب یلدا بود و پارمیس حسابی سرما خورده و بی حال ماهم هیچ جا نرفتیم فقط نشستیم هندونه کوچولومون رو بغل کردیم                   ...
1 دی 1392

ارمان کوچولو

                امروز 27 اذر پسر دایی مامان ارمان کوچولو به دنیا اومد امیدوارم همیشه صحیح و سالم باشه وسایه پدر  مادرش بالای سرش باشه ...
27 آذر 1392

پارمیس و نادیا

دیروز رفته بودیم خونه عمه ناهید تو و نادیا وقتی به هم میرسید خیلی ذوق میکنید و خوشحال میشید میری نادیا رو بغل و بوس میکنی اما بعد از چند دقیقه شیطونی هاتون شروع میشه دنبال هم میدوید منم باید دنبالتون بدوم اگه خواستی بیفتی بگیرمت چون خیلی تند تند میفتی باید مراقب باشم چیزی به هم پرت نکنید یه وقت چیزی دهنت نزاری خلاصه مامانی خیلی خسته میشه ...
26 آذر 1392

ایجاد تغییرات در پارمیس!!!

دخترم دقیقا از شب تولدت تو خوابت تغییر ایجاد شده با اینکه شبها خوابت میاد وچشمات داره بسته میشه   بعد ماهم لامپ ها و تلویزیون رو خاموش میکنیم باز تو تاریکی راه میری بعد که میبرمت بخوابی به هبچ عنوان نمیای رو پام اخه یه 3 ماهی بود رو پام عادت کرده بودی بخوابی انقدر با متکا کشتی میگیری میچرخی این ور اون ور دوباره پا میشی راه بری بازی کنی دیوونه میشم از دستت تا بالاخره ساعت 1 یا 2 بخوابی برام جالبه که دقیقا شب تولدت این تغییر برات پیش اومد!!! ...
22 آذر 1392